شنبه 61/12/21

 

دیشب ساعت دو و نیم خوابیده بود و شب سختی را پشت سر گذاشته بودیم . زیرا نزدیــک به 15 کیلومتر پیاده رفتیم تا ساعت 10 صبح خوابیدم و وقتی خواستم صبحانه بخورم آماده باش دادند و به ستاد رفتیم و سپس به پایگاه خودمان برگشتیم .

یکشنبه 61/12/22

 

ظهر آماده باش دادند و با تمام نفرات به آبادی رفتیم و جای بچه های اسد آبادی و القارعه مسـتقر شدیم و آنها برای گرفتن آبادی ملا لر حرکت کردند و صبح بدون درگیری در آن ده مسـتقر شدند و ما هم به مدت سه شب در آن ده مســـتقر بودیم . سپس من به همراه چند نفر تامیــن کالیبر و 106 به ملا لر رفتیم که چهارشنبه 61/12/25 بود و بقیه بچه ها تا اخر شب آمدند به پنج گروه تقسیم شدیم که من در گروه مبدا در سمت راست رود بیرون ده نیجه زارها مستقر شدیم و مدت سه شب نیز در انجا نگــهبانی دادیم ، که در مدت یک هفته اصلا درگیــــر نشدیم و روز هفــــتم عصر به پایگاه برگشتـــیم . روز شنبه 61/12/28 و   61/12/29 یکشنبه نزدیـک ظهر برادر قیم مرا با تعدادی سوار تویوتا نمود و به میــاندوآب رفتیم و برای سپاه پول تحویل گرفتیم ، ساعت 2 برگشتیم .






برچسب ها : دفاع مقدس از زبان شهیدان  ,