خاطره ای از اسماعیل کریمی
وعده داده بودم که درباره اسماعیل کریمی ، خاطرات خود را برای دوستان قرار دهم ، متاسفانه به دلیل مشکلاتی که برای حقیر پیش آمده است توفیق حاصل نمی شد خوشبختانه همینک به ذهنم آمد خاطره ای را که ناچیز است از این شهید بزرگوار برایتان بنویسم.
مسجد علی بن ابی طالب علیه السلام که از مساجد فعال منطقه 17 ، محله 17 تهران می باشد قبل از اینکه اسماعیل شهید شود به نام پایگاه شهید صدوقی شناخته می شد . همان مسجدی است که اسماعیل بنابر شنیده ها از شاگردانش در محراب آن از دست مردمی که در محله خون به دلش کردند بسیار گریست و از همان محراب اذن شهادت را دریافت کرد ، چرا که همان طور که در وصیتنامه اش قید می کند به همان نحو نیز به شهادت می رسد . کاش اسماعیل به اذن الله دستی نیز بر سر ما بیچارگان می کشید و ما را نیز به قافله شهدا می رساند .
یکی از خاطراتی که از اسماعیل کریمی در ذهن دارم مربوط به محرم سال 65 است تقریبا دو سال بعد از شهادت سعید بود . هیئت مسجد علی بن ابیطالب علیه السلام به صورت سنتی یک قربانی در شهرک ولیعصر عج الله داشت و روز تاسوعا دسته مسجد می رفت و خانواده محترم آقای بیک محمدی قربانی خود را برای دسته عزاداری امام حسین علیه السلام ذبح می کرد که تا الان هم همچنان ادامه دارد .
آقا ما که بچه بودیم هم سن وسالان ما محرم که می شد عشقشان این بود که یک پرچم و یا کتل را در دسته بگیرند و این امر هم به صورت ناخوداگاه بود و چه دعواها که بین بچه ها سر همین پرچم برداشتن می شد و رقابت می شد بر سر اینکه کی زودتر پرچم را بدست بگیرد و در دسته حمل کند .
اسماعیل نیز یک پرچم سه رنگ زیبای جمهوری اسلامی ایران را بدست ما داده بود و وقتی می خواستند بروند به من گفت که تو نیا ، وقتی علت را پرسیدم گفت که گم می شوی . آقا در حین بچگی خود به اسماعیل اصرار کردم خلاصه ما را هم با خود بردند . خلاصه آقا ما پیش خودمان کلی عشق کردیم که اسماعیل ما را همراه خود برد .
خاطرات دیگری هم هست که انشاء الله سعی می کنم در کمترین زمان ممکن به اطلاع دوستان برسانم .
یا علی مدد.