عمار ، های عمار ، با توام بی سیم تو دستت یا نه ، نکنه توام از دست من خسته شدی و طاقت شنیدن نداری و تو هم می خواهی مرا رها کنی در این دنیایی که مانند یک بیابان می ماند و ما تشنه ایم و به دنبال آب می دویم و وقتی میرسیم به سراب می رسیم . ما به جای استفاده از اصل آفتاب به اشعه آن اکتفا می کنیم و او را رها کرده ایم و با او کاری نداریم .

عمار به گوش باش ! به قول مقتدای ما حضرت روح الله امروز باید این را گفت که :

ما را رها کنید در این رنج بی حساب             با قلب پاره پاره و با سینه ای کباب

عمار هیچ وقت تنها بوده ای و دلت گرفته ، من امروز همین حال را دارم . راستی داغ برادر دیده ای ؟ کمر شکسته برادر مرده را دیده ای ؟ چه می گویم : آه ! خدایا ، داغ برادر را برادر مرده داند و بس . اشک چشم مادر پسر از دست داده دیده ای ؟ هیچ وقت دیده ای که یک مادر که یک جوان نورس خود را به عشق مهدی زهرا (س) راهی میدان نبرد می کند ، چشمانی که منتظر برگشتن فرزندش است ، می بیند فرزندش برگشته اما چگونه در یک تابوت چوبی و رفقا و مردم گرفته اند بالای سرشان یکی فریاد می زند : « این گل پرپر از کجا آمده ، بقیه می گویند از سفر کرب و بلا آمده یا این گل پرپر شده هدیه به رهبر شده یا شهیدان زنده اند الله اکبر ، به خون غلطیده اند الله اکبر ، و صدای تهلیل و تکبیر برایش بلند می شود .و مردم هم با صدای بلند تکرار می کنند و سپس به گوش می رسد که یکی می گوید : ...........جان رفتی تو در جوانی ، با مرگ ناگهانی ، ودر آخر شعر کجائید ای شهیدان خدائی یا یاران چه غریبانه را می خوانند و بر بالای تابوتش پرچ سه رنگ جمهوری اسلامی ایران کشیده شده است و آن که بر بالای دست مردم است جگر گوشه اش است .

می دانی وقتی من از مادرم می پرسیدم به من می گفت که عروسیه داداشت است .و پا برهنه به دنبال تابوت تا بهشت زهرا رفته بود بدون اینکه کسی بفهمد .می دانی مادر شهدا می گویند که : خدایا جوان ما را به جوان کربلا ، علی اکبر و قاسم بن الحسن ببخش و این قربانی را از ما بپذیر و اگر اشکی ریخته می شود برای شهدای کربلا و در د فراغ است و نه اینکه چرا او را از دست داده اند.

  

 

راستی عمار ، امروز می گویند که 8 سال تو به پایان رسیده است ، تو جنگیدی و من بچه بودم ، درس می خواندم که راه تو را ادامه دهم ، من وقتی جنگ تمام شد 8 سالم بود به اندازه جنگیدن تو ، بشنو و بدان ، اگر تمام شهر را نیز با تبلیغات رنگارنگ پرکنند مگر می توانند تو را از دل من نیز پاک کنند . محال است . آخه مگه از ذهن بلیرون می رود تابوتهای جوانان ما .

عمار استخوان های اسماعیل یادم هست . گفتم اسماعیل تو او را می شناسی ، اسماعیل یکی از این بر و بچه های عاشق محل بود ، براستی اسماعیل عاشقانه به قربانگاه عشق رفت و خدا را در مقابل مادیات یافت و عاشق او شد جوری که خدا هم عاشق او بود وهمان طور که می خواست شهید شد.

  

راستی مادر اسماعیل هم آرام گرفت ، مادر به نزد فرزندش رفت . آن قدر در فراغ فرزندش ماند و گریست که چادرش پوسید .

  

 

عمار ، تو اگر در جائی قرار بگیری مصلحت را بر می گزینی یا عدالت را و کدام باید قربانی دیگری شود؟ هرجا مصلحت می آِد عدالت فدا می شود. تو نیز برای خود فرهنگی داشتی ولی امروز فقط باید در موزه ها دنبالت گشت نه در سره بزرگان و مردم .فرهنگ دیروز تو زندگی من است . به خوبی می دانم اگر تو و همرزمانت نبودید من هم نبودم . بعد از 8 سال تو ، فرهنگ تو را و سادگی تو را به گوشه ای راندند و تو را منزوی کردند و اگر پرده بر افتد خودشان منزوی تر خواهند شد.هرکس از تو نیز مانند من به نفع خویش بهره برداری می کند ، تو را خشن ، فاشیسم و قلدر معرفی می کنند . اگر در دیدگاه اینان چنینی ولی برای مانند پروانه ای هستی که در کنار شمع می سوزی . نسل من به دنبال شناخت تو فقط در موزه نیست ، تو را آن گونه که هستی می خواهد بدون هیچ گونه اضافاتی ، با تفکرت ، ساده زیستی و بدون غل و غش می خواهد .

عمار اجازه می دهی دست به یک افشاگری تاریخی بزنم و این چنین است :

عمار نسل 42 را می خواستند در کاباره ها و با نوشیدن مشروبات الکلی ، رقاصه ها مشغول دارند و نسل امروز را با ماهواره ، آزادی ، جامعه مدنی ، سازندگی و موسیقی مستهجن ، پس از جوان نباید توقع چندانی داشت .

به نظر می آید که اگر یک جوان با وسایل پوچ مشغول شود و جوانی او تباه شود ، دیگر در مقابل ظلم و فساد قد علم نمی کند . و آن روز و امروز دو نسل را به خاطر مطامع سیاسی خود می خواهند قربانی کنند تا نسل جوان نسلی باشد که ظاهر داشته باشد ولی باطن و بنیه نه .

عمار ، دیگر به بچه های ما یاد نمیدهند که امام خود را بشناسد ، دیگر با امام خود نیز غریبه ایم . ما ، هزار سال است که او را رها کرده ایم ، او برای ما دعا می کند و ما نمی دانم ! می توانی به نسل من بگوئی که این آقا کی می آید؟ چرا نسل ما همان نسل قیام کننده ظهور نباشد؟ می دانی که عده ای خیال کردند که بعد از 8 سال جنگ تمام است و حالا دوران گل و بلبل و گفتگو و اصلاحات و سازندگی ( به قول مرتضی شرمندگی ) آغاز شده اسن و باید از اصول خود نیز کوتاه بیاییم .ولی برای من که جیره خوار توام جنگ تمام نشده است بلکه آغاز شده است ، فقط روش و جبهه آن عوض شده و اسلحه کلاشینکف جای خود را به قلم و کاغذ و فیلم و ماهواره، اینترنت داده است و پیروزی در این جبهه نیاز به تدبیر و ذکاوت و سنجیده عمل کردن نیاز است .امروز باید زینب وار مبارزه کرد و شهر به شهر و کشور به کشور راه و هدف تو را بازگو نمود، که راه من و تو از کرب وبلا می گذرد.

  






برچسب ها : دفاع مقدس از زبان شهیدان  ,