62/1/7

صبح ساعت 7/5 به همراه تعدادی وارد ده شدیم . ده از سکـنه خالی بود و به جز مرغ و خروس و حیوانات خانگی چیزی در ده دیده نمی شد ، همه رفته بودند و هرچه توانسته بودند با خودشان برده بودند . قره کند در سینه کش تپه در کنار رودی واقع است و تقریبا دیویست متر آن طرف تر روستای سیفی آباد واقع است که مابین دو ده دو شاخه از رود که در پایین قره کند به هم می پیوندد واقع است .

سیفی آباد یک روز قبل از قره کند پاکسازی شد ، ساختمان بلندی داشت که مقر ضد انقلاب دمکرات بود و زندانی در پشت مقر در این دو ده فقط یک پیر زن در سیفی آباد باقی مانده بود . او هم بی کس بود و بی دست و پا . رزمندگان متشکل از گردان جندالله ، قدس ، تکاب ، شاهین دژ بودند . مدت سه شب در مقر پایین ده در ساختمان آجری نگهبانی دادیم . مقر در و پیکر نداشت و درست نزدیک گورستان و آخر ده بود

روز جمعه جیره 48 ساعت گرفتیم و مهمات برداشتیم و آماده شدیم تا ساعت هفت و نیم شب پیاده و به ستون راه افتادیم از کوهها بالا رفتیم و پایین آمدیم ، از دره ها گذشتیم و به کنار رودخانه رسیدیم . کنار رود هنگام پایین آمدن از سراشیبی با زانو به زمین خوردم و باد گیرم گلی شد . خلاصه به پلی که روی رود زده بودند و منفجر شده بود رسیدیم ، پوتین و جوراب را کنده و از آب گذشتیم . وسایل من با تجهیزات پانصد و چهل تیر ، فشنگ ژ3 ، چهار نارنجک ، یک بیل ، دو گلوله آرپی جی ، مقداری کنــسرو  و کمپوت

بود ، بند گلوله ناراحتم می نمود .خلاصه به اولین تپه بلند موعود رسیدیم و مقدار ده دقــیقه استراحت کردیم و گروهان ثارالله که ما بودیم به تپه دیگر که دو برابر تپه اول بود می رفتیم و ساعت 12/5 شب به آنجا رسیدیم .بلافاصله شروع به زدن سنگر کردیم .من و قهرمانی در یک سنگر بودیم . دسته دیگر ثارالله به همراه تکاب قرار بود که همان شب تپه بالای سر روستای فراسانک مرکز ضد انقلاب را تصرف کنند که تکاب رفت و ثارالله راه را گم کرد و صبح به تپه نرسیده بودند که درگیر شدند . تکاب در همان ساعات اول با چند کشته و زخمی تپه را رها کرد و فرار نمود و تعداد بیست کلاش و یک تیر بار ژ3 و یک تیر بار گرینوف  و قناسه را جا گذاشت . ماندند بچه های سلیم و گروهان ما که درگیری را تا ساعت سه و چهار بعد از ظهر ادامه داده  و نتوانستند مقاومت کنند . سلیمی زخمی شد و دو شهید و هفت مجروح داد.

خسرو و دو نفر دیگر از گروهان ما مجروح شدند و تعداد زیادی از دشمن به هلاکت رسید اما به علت عقب نشینی تکاب بچه ها به پایین تپه عقب نشینی کردند ما سه شب نیز در کنار تپه دوم ماندیم ، دشمن توپ 106 و کالیبر داشت و روز اول ما را می کوبید که توپخانه ما بیشتر از آنها کوبید و جای تیراندازی 106 دشمن را با خمپاره زدند و خاموش شد . خلاصه روز بعد دشمن دیگر مرتبه پیدایش نشد و روز سوم هم گذشت . روز چهارم که 62/1/15 بچه ها به آن تپه رفتند و ما هم به بو کان برگشتیم تا استراحت کنیم .

ساعت 8 صبح به همراه معروفی ، جهانگیر زهیرپور ، صالحی و داودی به میاندوآب رفتیم که به تهران تلفن بزنیم . به مدرسه ابوریحان تلفن زدم عمه نبود به کانون رفته بود و گفتم که یادداشت بگذارند و تلفن کانون را گرفتم ، گفتند سر نماز است خلاصه نشد و بعد از ظهر برگشتیم .

روز هجدهم آماده باش دادند و احتمال داشت که به عملیات برویم ما نیروی پشتیبان بودیم و شب گروههای ضربت پیشروی کرده بودند . آن روز خبری نشد





برچسب ها : دفاع مقدس از زبان شهیدان  ,